When my hands were feeling jealous of the fondling of the grain field, I was being satisfied by each tree Thinking of water... It has free thought I love my always naked body in it
وقتی دستانم به نوازش گندم زار حسادت می کرد من با هر درختی ارضاء می شدم ...می اندیشم به آب فکری آزاد دارد تن همیشه لختم را درآن دوست دارم