A bow and arrow I gave the God's hands And red I paint his hands and feet No benches at school Dad doesn't use pencils for writing any more The poets of my country are vanishing... My mom never grows rice
...به دست های خدا تیر و کمان دادم دست و پایش را قرمز می کنم میز و صندلی مدرسه نداشته باشد پدر دیگر با مداد نمی نویسد ...شاعرهای کشور من رو به انقراض اند مادرم هیچوقت برنج نمی کارد