Submit your work, meet writers and drop the ads. Become a member
Feb 2017
My always black shoes
I love them so much
Reminding me of the size of my shoes
When too little...
Children are playing
Hearing their voices
Bikes are laughing
rainbows on their pictures...
Why are YOU laughing ?
When the Jasmines are not white
anymore in my every month's loosing blood
I love my black shoes so much
I cry when looking at my mom's face


کفش های همیشه سیاهم
من آن ها را خیلی دوست دارم
اندازه ی پاهایم را به یادم می اندازند
...وقتی خیلی کوچک بود
بچه ها بازی می کنند
صدای خنده هاشان را می شنوم
دوچرخه ها می خندند
...تصویرشان رنگین کمان دارد
تو چرا می خندی !؟
وقتی که گل های یاسمن دیگر سفید نیستند
در هر ماهی که از من خون می رود
من کفش های سیاهم را خیلی دوست داشتم
به صورت مادرم که نگاه می کنم
...گریه ام می گیرد
The Sick Red Carnation
Written by
The Sick Red Carnation  27/F/Iran
(27/F/Iran)   
Please log in to view and add comments on poems