My always black shoes I love them so much Reminding me of the size of my shoes When too little... Children are playing Hearing their voices Bikes are laughing rainbows on their pictures... Why are YOU laughing ? When the Jasmines are not white anymore in my every month's loosing blood I love my black shoes so much I cry when looking at my mom's face
کفش های همیشه سیاهم من آن ها را خیلی دوست دارم اندازه ی پاهایم را به یادم می اندازند ...وقتی خیلی کوچک بود بچه ها بازی می کنند صدای خنده هاشان را می شنوم دوچرخه ها می خندند ...تصویرشان رنگین کمان دارد تو چرا می خندی !؟ وقتی که گل های یاسمن دیگر سفید نیستند در هر ماهی که از من خون می رود من کفش های سیاهم را خیلی دوست داشتم به صورت مادرم که نگاه می کنم ...گریه ام می گیرد