Fasten your waistband Put on your shoes The pigtails shine under the sun The little doll you're hugging now Will die tomorrow Come on The window was staring at us Demanding breath Have you ever noticed the blueness of everything in the morning ?! I love this blue Our white skin with the livid lips Your eyes were touchable through the blue fences Where did you leave your doll ? I'm so sad Ouch ! Your waistband is open Haven't you noticed ? It's ok I'll fasten it Don't cry The windows have been daydreaming Always .
بندینک ات را ببند جوراب ات را بپوش دم گوشی ها در آفتاب روشن می شوند عروس کوچکی را که در آغوش گرفته ای فردا خواهد مرد بیا پنجره به ما زل می زد نفس می خواهند هیچ دقت کرده ای در صبحی که هنوز خورشیدش درنیامده همه چیز آبی رنگ است من این آبی را دوست دارم پوست تن مان سفید بود ...در لب هایی که کبود می شوند از میان نرده های آبی رنگ چشمانت لمس می شدند عروسکت را کجا گذاشته ای!؟ من خیلی ناراحتم ...آخ !!! بندینک ات باز شده تو فهمیده بودی!؟ اشکالی ندارد من برایت می بندم گریه نکن پنجره ها همیشه خیال کرده اند