Submit your work, meet writers and drop the ads. Become a member
Dec 2021
زبان زبده بود
تا حقیقت را بچشد
تا راستی بان
و دروغ را قی کند
قیراط به قیراط

و من با باد هم دم
و با آتش هم کیش
و با کوهستان همسنگ و
و با دریا هم پیاله بودم
با خاک هم دوش و هم قطار بودم
و با مهر
هم پیمان بودم


خمیازه ای  نغز و تازه ای 
به نیمروز تناسای شهریور
  و خاطره ای گریزپا
زندگی را قورت می دهد
به سان پشه ای نابراه

و آتشدانی است
و انبانیست
بدان شور  
چشمک زنان
ستاره می ریسد
و از کندر و از اسپند


بلند اشکوب سرای من
و خورشید نیایشگاه من
Mahdi Akhloumadi
Written by
Mahdi Akhloumadi  33/M/Russia
(33/M/Russia)   
  163
 
Please log in to view and add comments on poems