Submit your work, meet writers and drop the ads. Become a member
5d
چگونه سر نهد بر خواب، آن رویای دیرینه؟
چگونه سر کنم دنیا، پس از این درد در سینه؟
تو رفتی و مرا جز غم، نمانده هیچ در عالم
تو می‌دانی، که می‌دانی، چه در من کرده‌ای کینه

بگو از رازی ای خاموش، که در چشمان تو پیداست
بخوان با من ز آوازی، که این شب‌های غم را جاست
ببین این صورت من را، که اشک و آه می‌رقصد
بزن بوسه، که درمانش در آن لب‌های تو پیداست

ببین این چهره‌ی محزون، که بعد از تو ندید رنگی
که بعد از تو فرو رفتم، به عمق سردی و سنگی
تو را هر روز می‌بینم، ولی دیدن کجا یارا؟
دل من بعد تو افتاده در گرداب دل تنگی 

تو را در خواب می‌جویم، که بیزارم ز بیداری
تو یاری تازه می‌خواهی، و من مستم به بیماری
تو یاری تازه می‌خواهی، و من در ترس جان دادم
که روزی بعد از این غربت، مرا از یاد بسپاری

رها کن هر چه بود و نیست که این ویرانه آباد است
مرا این عشق ویران کرد ، ولی این درد فریاد است
تو رفتی ، برنگشتی هیچ این دیدار ما آخر
به دور از تو ، به دور از من، که این دنیا، آزاد است
Written by
UriahHeep
46
 
Please log in to view and add comments on poems